Autoconverted from "41.srt"

ما منشا طاعون رو کشف کرديم

 

منشا طاعون؟ خوب چي هست؟

 

اين بيماري اصلا طاعون نيست

 

شما مدعي هستيدکه منشا طاعون رو پيدا کرديد،
اما مي‌گوييد که اصلا طاعوني در کار نيست؟

 

بله... اين مسموميت غذاييه

 

علايم هر دو يکسانه، تب، اسهال و استفراغ و..

 

چي؟ بيماري گياهان؟

 

بله. گياهان دچار نوعي مشکل شده‌اند

 

کساني هم که اون‌ها رو خورده‌اند
دچار مسموميت غذايي شده‌اند

 

چرنده! هرگز تا کنون چنين چيزي اتفاق نيافتاده

 

من چند دهه در آشپزخانه بوده‌ام

 

هيچ‌کس تا به حال از خوردن سبزي
بيمار نشده

 

در مورد اين چه مي‌گوييد؟

 

چرا بانوي اول خودشون اين مساله رو
تاييد نمي‌کنند؟

 

تاييد کنند؟

 

اگر شما تا اين حد مطمئن هستيد، چرا خودتون
سبزيجات بيمار رو امتحان نمي‌کنيد؟

 

بله، ما بايد خودمون اون‌ها رو
امتحان کنيم

 

ولي آيا لازمه که بانو "چويي" اين
کار رو انجام بدن؟

 

نه ... من اين کار رو انجام مي‌دهم

 

من اين کار رو انجام مي‌دهم

 

چي؟

 

علايم بيماري در اون ظاهر شده

 

قسمت 41 ام

 

تو هستي "کيوم يونگ"؟

 

تو چرا ...؟

 

من راه درمان رو مي‌دونم. من شما رو معالجه خواهم کرد.

 

بانوان پزشک ديگري هم هستند
چرا من بايد توسط تو درمان بشم

 

من از بيماري مشابهي بهبود پيدا کردم

 

من بيش از هر کسي راجع به اين بيماري مي‌دونم...

 

و به همين خاطر هم بود که بانوي اول
پزشکان، من رو به اينجا فرستاد

 

داري چه کار مي‌کني؟

 

دارم اون رو درمان مي‌کنم

 

برو بيرون

 

شما بايد يک بانوي پزشک ديگر رو بفرستيد

 

من بيش از هر کسي راجع به اين بيماري مي‌دونم

 

چرا با من بحث مي‌کني؟

 

تو از چه چيزي مي‌ترسي که نمي‌خواهي من او را
معالجه کنم؟

 

چطور جرات مي‌کني با من اينطور صحبت کني؟
همين الان از اينجا برو بيرون

 

نه. به کارت ادامه بده و من رو معالجه کن

 

خانم!

 

حق با "يانگومه"

 

چرا من بايد از اون بترسم؟

 

مطمئن نيستم که بانو "هن" در هنگام مرگش
چه چيزي راجع به من گفته

 

ولي من چيزي ندارم که به خاطرش شرمنده باشم

 

وقتي که من هيچ کار اشتباهي نکرده‌ام
از چه چيز بايد بترسم؟

 

به کارت ادامه بده و من رو درمان کن

 

ممکنه که بانو "هن" گفته باشه
که اون تنها انسان خوبه

 

در حاليکه با من مثل يک حيوان رفتار مي‌کرد

 

من حالا در دستان تو هستم

 

به کارت ادامه بده

 

من به زودي داروها رو با خودم ميارم. بنابراين
تا اون وقت مخلوط آب ميوه و چاي زنبيل بنوشيد

 

باشه

 

اميدوارم که هم در گرفتن انتقام و
هم در پزشکي موفق باشي

 

بانو، من هر دو کار را انجام خواهم داد. ولي به من
کمک کنيد تا انتقامم را با سواستفاده از دانش پزشکي نگيرم

 

همونطور که اون‌ها از غذا براي دستيابي
به قدرت سو‌استفاده کردند

 

لطفا به من کمک کنيد تا از راه
درست و صحيح برنده بشم

 

چرا معالجه‌اش رو قبول کردي؟

 

هيچکس نمي‌تونه بگه که در ذهن اون چي مي‌گذره

 

اون چه کاري ميتونه با من بکنه؟ اگر
بلايي سر من بياد اون نمي‌تونه در امان بمونه

 

من ترجيح مي‌دم که ببينم اينطوري اون
از پا درمياد

 

آيا موفق شديد علت بيماري رو کشف کنيد؟

 

نه

 

پس چرا بعد از اينکه دستورات به
شما داده شده به اونجا برگشتيد؟

 

من افراد رو سرشماري کردم و متوجه
شدم که يکي از بانوان پزشک کمه

 

ولي من به وضوح به تو دستوري داده بودم

 

تو بايد مسئوليت يکي از اون سه همراه رو بر عهده مي‌گرفتي

 

ولي تو دستورات من رو ناديده گرفتي
تا فقط يک بانوي پزشک رو نجات بدي

 

و هيچ تماسي در طي 15 روز نداشتي

 

ولي آيا اون نبود که راه مداواي بيماري
را پيدا کرد؟

 

دقيقا به همين دليل هم هست که من
دارم اين حرف‌ها رو مي‌زنم

 

بدون هيچ چشمداشتي براي اينکه
خودش معروفيتي کسب‌ کنه

 

از راه سرپيچي از دستورات
چطور اون ميتونست چنين کاري بکنه؟

 

اون بايد به سرپرست بهداشت يا به من
گزارش مي‌داد

 

اگر تو به جاي من بودي، آيا به همين
راحتي اجازه مي‌دادي که يکي از ژنرال‌هايي که...

 

سلسله مراتب رو نقض کرده، بره پي کارش؟

 

اين يک اپيدمي نبوده؟

 

نه اعليحضرت. ما دريافتيم که اين امر فقط
مسموميت غذايي بوده

 

بنابراين ما قاصداني رو به مناطق مختلف فرستاديم

 

واقعا؟ اين مايه خوشوقتيه

 

اين به دليل اقبال بلند شما است.

 

آيا تو در خلال اين طاعون مسئول
امداد بودي؟

 

بله اعليحضرت

 

کارت خوب بوده

 

الطاف شما غيرقابل توصيفند

 

با اين حال اعليحضرتا، نکته‌اي هست که
ميخواستم ازتون درخواست کنم

 

اون چيه؟

 

تو برکناري

 

من متاسفم قربان

 

اين‌بار عجله کردي. اون‌ها تلاش کردن
از ما ايرادي بگيرن

 

پس شما چطور مي‌تونيد اينقدر بي‌فکر باشيد؟

 

بعدا وقتي که زمان مناسب باشه
دوباره تو رو به خدمت برمي‌گردونم

 

پس تا اون وقت خودت رو از دردسر دور نگه دار

 

همونطور که گفتم، من نمي‌دونم اون چه وقت برمي‌گرده

 

من نسخه را با خودم آوردم
آيا تو نمي‌توني فقط دارو را درست کني؟

 

آيا نسخه را همراه داري؟

 

بله...

 

خوب، اگر پول رو به من بدي
اون وقت من هم...

 

تو داري چه کار مي‌کني؟

 

اوه، اون داشت سوال مي‌کرد.
اون ميگه که مريضه ...

 

بيا تو

 

آيا تو آقاي "مين" رو در راه نديدي؟

 

چطور؟

 

اون برکنار شده و بايد به اينجا اومده باشه

 

اون رو اخراج کردند؟

 

به عنوان يک افسر کمکي اون به شهر
رفت بدون اينکه وظيفه خودش رو انجام بده

 

و حتي هيچ گزارشي هم نفرستاد

 

حتي اگر هم اينطور باشه، يانگوم و آقاي مين
زندگي انسان‌هاي زيادي را نجات دادند. پس چرا اينطور شد؟

 

اين راه و رسم اون بالايي‌هاست

 

چه وقت اون‌ها کاري رو کردن که ما
هم بتونيم بفهميم

 

ولي مهم نيست...

 

خوش اومدي

 

چيه؟ آيا اتفاقي افتاده؟

 

با اينکه زندگي ما به خاطر وجود شما و
اون خانم دکتر نجات پيدا کرد

 

ما همه خونه و آذوغه‌هامون رو از دست داديم

 

آه نه...

 

حکومت محلي حاضر نيست انبارهاي برنج رو
باز کنه

 

اون‌ها فقط سر ما داد زدند

 

اون‌ها تمام سبزيجات و حبوبات ما رو هم ...

 

به دليل بيماري گرفتند و حالا ما چيزي
براي خوردن نداريم

 

آه نه... . ولي نگران نباش. اون به دفتر
حکومت محلي ميره …

 

و به اون‌ها دستور ميده تا انبارها رو
براي امداد باز کنند

 

من متاسفم، ولي من ديگه اختيار اين کار
رو ندارم

 

چي؟ اگر تو يکي از دستياران مدير امداد هستي

 

بعد از طاعون ديگه اختيار کارهاي امدادي رو نداري؟

 

درسته قربان... ما بايد چيزي براي خوردن
داشته باشيم تا خونه‌هامون رو دوباره بسازيم

 

باشه، من رييس افسران اين منطقه رو
ملاقات مي‌کنم

 

مي‌بينيد. اگر اون بخواد، همه چيز درست ميشه

 

پس دوباره برگشتيم به همون جاي اول؟

 

"يانگرو" ميگه که اطمينان نداره

 

بعد از اينکه خودشون رو مجزا کردند؟

 

اقاي "مين" برکنار شده، ولي هنوز نمي‌دونيم
چي به سر "يانگوم" مياد

 

يعني ممکنه دوباره اون‌ رو به دفتر
خدمات اجتماعي بفرستند؟

 

اون گفت که سرپرست پزشکان داره
در اين خصوص فکر مي‌کنه

 

اين چيه؟

 

عاليجناب، اين چيه؟

 

فرماندار قبلي...

 

"پارک سو‌-‌بوک" درخواستي رو از سر
تاثر و به درستي مطرح کرده

 

اون چرا...؟

 

اون ميگه که مدير امداد...

 

با دارو به شهر طاعون‌زده رفت

 

اون مردم رو نجات داد و دليل بيماري اون‌ها
رو کشف کرد

 

خوب پس براي اون چه اتفاقي افتاده؟

 

عاليجناب، اين امر صحت دارد

 

با اين حال، اون از روي عمد از دستورات
سرپرست امداد سرپيچي کرده

 

و ضمنا اون به مافوق‌هاي خودش گزارش نداده،
بنابراين تقصيرات اون قابل توجه هستند.

 

حتي اگر از دستورات سرپيچي کرده باشه
و حتي اگر در زمان معين گزارش نداده باشه...

 

با نجات جان مردم کار بسيار بزرگي انجام داده

 

و همچنين طاعون رو هم ريشه‌کن کرده. حالا
شما چطور با اين موضوع به اين شکل برخورد مي‌کنيد؟

 

اون دستورات رو عملي نکرده. اگر با
موضوع اينطور برخورد نشه

 

قادر نخواهيم بود در مواقع ضرورت
کنترل مناسبي رو اعمال کنيم

 

آيا در دست داشتن کنترل مهمتر از نجات
جان مردمه؟

 

علاوه بر اين، اون نوشته که ...

 

افسر مزبور براي کمک به اون مردم
به اون شهر برگشته

 

مردم از اون متشکرند

 

حکومت در قبال مردم مرتکب گناه شده وقتي که...

 

دستور داديم اون دهکده رو محاصره کرده
و آتش بزنند

 

اون هم بدون دانستن علت بيماري
و با اين حال اون افسر به اون‌ها کمک کرد

 

اون بايد ارتقا پيدا کنه...

 

نه اينکه تنبيه بشه؟!

 

ولي اون به دلايل شخصي به شهر برگشت...

 

و به همين دليل هم در اون زمان اصلا کمکي
به شهر نمي‌کرده

 

آيا اون علت بيماري رو به
همراه يک پزشک زن پيدا نکرد؟

 

ديگر چه کار امدادي از دست يک فرد
براي مردم ساخته است؟

 

فورا اون رو به خدمت برگردونيد

 

اين چطور ممکنه؟

 

در واقع فرماندار "پارک سو‌-‌بوک" از من
درباره تو خواهش کرد

 

همچنين مردمي هم که داستان تو رو
شنيده بودند از اون تقاضا کردن

 

و فرماندار هم تقاضايي رو براي شاه فرستاد

 

فرماندار اين کار رو کرد؟

 

بله، در حال حاضر من مسئول مراقبت از مادرش هستم

 

بله، البته... حالا چيزها دارند جور درميان

 

قربان! قربان!

 

تمام راه رو تا اينجا دويديم مبادا
شما رفته باشيد

 

چه خبره؟

 

اين‌ها چي هستند؟

 

در واقع ما چيز زيادي نداشتيم

 

... ولي بهترين‌هايي رو که داشتيم آورديم

 

ممکنه چندان زيبا نباشند

 

ما اين‌ها رو از همه اهالي ده جمع کرديم

 

من متاسفم...

 

من نمي‌تونم اين چيزهاي...

 

... گرانبها رو قبول کنم

 

ولي اين تمناي مردمه

 

لطفا اينطور تصور کنيد که من اون‌ها را
گرفتم و براي افراد اينجا پختم

 

آه نه...

 

نه، "جينسنگ" ميتونه حالا که بهبود
پيدا کرديد براتون مفيد باشه

 

آيا درست نمي‌گم؟

 

بله "جينسنگ " بعد از بيماري بسيار مفيده

 

پس باشه

 

آه نه، شما يک بسته از اين برداريد
و بقيه اون‌ها...

 

... مي‌تونه براي اون خانم دکتر باشه

 

باشه. حالا ديگه ما ميريم.

 

خداحافظ

 

من فقط قلب تو رو با خود مي‌برم

 

بيا بريم

 

ممکنه دزديده بشه

 

ايا "يوئل‌يي" دستور تخليه رو به تو ابلاغ نکرد؟

 

نه

 

اگر اون دستور رو دريافت کرده بود، ديگه
چرا بايد به شهر برمي‌گشت؟

 

و تو به وضوح دستور رو ابلاغ کردي؟

 

بله. "جودنگ" و "چو بک" هم اونجا بودن

 

"جودنگ" و "چو بک" در زمان مقرر آمدند

 

آيا اين درسته؟

 

بله. هرچند هرسه ما دستور رو با هم
نشنيديم

 

يانگوم زماني رسيد که دستور در حال ابلاغ شدن بود

 

و اون بعد از اينکه ما رفتيم دستور رو
به يانگوم ابلاغ کرد

 

آيا شما دستوري رو که به يانگوم داده شد
شنيديد؟

 

بله

 

اون فقط به من گفت که از شهر "يانگ جي" دارو بيارم

 

اينطور نيست

 

پس اينجا چه خبره؟

 

اون ميگه که دستور رو بهش گفته و اون يکي هنوز هم
اصرار داره که اون رو نشنيده

 

چيه؟

 

فکر کنم من يه چيزي راجع به "يانگ جي" شنيدم

 

با دقت به من گوش کن
تو فقط در صورتي مي‌توني اينجا بموني که ...

 

يانگوم به دفتر خدمات اجتماعي فرستاده بشه

 

پس دهنت رو بسته نگه دار

 

من به اين موضوع شک داشتم، جدا مشکوک بودم

 

وقتي مي‌خواي شرط ببندي...

 

کجا بريم؟

 

ما بايد به سرپرست پزشکان بگيم

 

نه! من مي‌ترسم!

 

ولي يانگوم چي ميشه؟

 

تو وقتي که به من گفت "دهنت رو بسته نگه دار"
چشماش رو نديدي

 

لطفا من رو در اين مسايل قاطي نکن

 

"جو‌-‌دنگ"

 

من نمي‌دونم. حتي اگه...

 

خود سرپرست پزشکان هم از من سوال کنه
بازهم مي‌گم که نمي‌دونم. باشه؟

 

نه، تو بايد بهش بگي

 

اوه نه! من نمي‌تونم اين کار رو بکنم...

 

من مي‌ترسم.

 

آيا اين صحت داره که "جو‌-‌دنگ"
"يوئل‌يي" رو تهديد کرده

 

و گفته که چيزهايي درباره "يونگ‌جي" شنيده

 

اوه، نه...

 

شما دو تا داريد چه کار مي‌کنيد؟

 

آيا يانگوم به شما گفته که اين کار رو بکنيد؟

 

آه، نه، ما فقط مي‌خواستيم حقيقت را بدانيم

 

بانوي پزشکان! بانوي پزشکان

 

من بيش از اين نمي‌تونم با يانگوم در يک محل بمونم

 

اون چطور ميتونه از دوستان من که باهاش
همدوره بودند براي انجام چنين کارهايي استفاده کنه

 

يا من يا يانگوم رو به دفتر خدمات شهري بفرستيد

 

خواهش مي‌کنم يکي از ما رو به اونجا بفرستيد

 

نه، بگذاريد يانگوم که کارهاي درخشان زيادي
انجام داده اينجا بمونه

 

و من رو به دفتر خدمات شهري بفرستيد

 

يانگوم رو به اينجا بياريد

 

يانگوم، آيا تو واقعا دستور رو دريافت نکردي؟

 

چنين چيزي تا پيش از آمدن تو به اينجا
اتفاق نيافتاده بود

 

يانگوم اون‌ها تو رو مي‌خواهند

 

چي؟ موضوع چيه؟

 

من جهان رو نشناخته بودم

 

اون داره از چي حرف مي‌زنه؟

 

من مي‌دونم...

 

بنشين

 

تو بايد به دفتر خدمات شهري بري

 

فقط شما دو تا مي‌دونيد که چه کسي در اينجا
داره دروغ ميگه

 

ولي روشنه که چنين مسايلي تا پيش از آمدن تو
به اينجا، سابقه نداشته

 

براي پزشکان زن، فقط مهارت اهميت نداره

 

بلکه درک و همبستگي هم اهميت داره

 

ولي تو همه اين‌ها رو به وضوح شکستي

 

پس به دفتر خدمات شهري برو و سعي کن
در اونجا دردسر درست نکني

 

در اونجا ياد مي‌گيري که زيستن براي مردم يعني چه؟

 

من به افسر مسئول اونجا اطلاع مي‌دهم

 

همين امروز به اونجا برو و خودت رو معرفي کن

 

بانو! بانو!

 

چه شده بانو مين؟

 

يانگوم رو به دفتر خدمات اجتماعي فرستادند

 

اون داره از قصر خارج ميشه تا به اونجا بره

 

اون امروز بيرون ميره، بدون اينکه شما رو ببينه

 

چطور ممکنه؟
اين قطعا کار بانو چويي است.

 

چطور ممکنه. اون فقط براي مدت کوتاهي اينجا بوده

 

تازه، بانو چويي چطور ميتونه چنين کاري
با يانگوم بکنه که يک پزشکه

 

بانو! شما چيزي نمي‌دونيد

 

آيا نمي‌دونيد که اونها چه جور آدم‌هايي هستند؟

 

درسته

 

واقعا؟

 

بانو سو کجا داريد مي‌رويد؟

 

قربان...

 

شما با وسايلتان کجا مي‌رويد؟

 

عاليجناب "يونگ"

 

من دستور دارم که بروم و در دفتر
خدمات شهري کار کنم

 

ولي تو هنوز يک بانوي دستيار پزشک هستي

 

چرا اونها بايد تو رو به اونجا بفرستند؟

 

چه کسي اين کار رو کرده؟
سرپرست پزشکان

 

لازم نيست به دفتر خدمات شهري بري

 

دنبال من بيا

 

فقط دنبال من بيا و حرفي نزن

 

يانگوم پس چرا برگشتي؟ مگه بهت نگفتند که
به دفتر خدمات شهري بري

 

و ياد بگيري که براي مردم زندگي کني

 

خانم دکتر "سو" بيش از اين به يادگيري
چنين چيزي احتياج ندارند

 

اين امر در حيطه اختيار داروخانه سلطنتي است

 

سرپرست پزشکان
عاليجناب "مين" ارتقا درجه گرفتند

 

و به دومين رده صاحب‌منصبان داروخانه
منصوب شدند

 

حتي با در نظر نگرفتن آنچه اون دختر انجام داده

 

بايد گفت که اون حتي در زماني که خودش
بيمار بود از مريض‌ها مراقبت کرد

 

و مردم هم از اون قدرداني کردند

 

ديگر چه اندازه بايد مراعات حال ديگران
و توجه به اون‌ها رو ياد بگيره؟

 

مردم مايلند که با اهداي اين‌ها از شما
تشکر کنند

 

من چيزهايي رو آموختم که اگر شما نبوديد
هرگز ياد نمي‌گرفتم

 

من فقط در کلام از مردم ياد مي‌کردم ولي در حقيقت
من هم فقط يک دانشمند صاحب‌منصب بودم و بس

 

بگذريم، چرا اون‌ها مي‌خواستند که تو رو به
دفتر خدمات شهري بفرستند؟

 

عاليجناب، هرچند من از شما به دليل آنکه اجازه داديد
در اينجا بمانم سپاسگزارم، ولي اگر شما...

 

خودتون رو درگير انتصابات بانوان پزشک کنيد

 

You and I were so embarrassed
تو و من خيلي شرمنده شديم

 

مي‌دونم. اون چظور مي‌تونه چنين رفتاري با
سرپرست پزشکان داشته باشه

 

اون هم در حضور تمامي ما؟

 

دومين رده صاحب‌منصبان چه ارتباطي با اون
دختر مي‌تونه داشته باشه؟

 

ارتباط؟

 

"چو-بوک" به من گفت که اون وقتي شنيده که يانگوم

 

در محل قرار نبوده، به شهر برگشته و امروز هم...

 

متاسفم. کارم به خوبي انجام نشد.

 

سرپرست پزشکان به اون دستور داد که
اينجا رو ترک کنه

 

ولي دومين رده صاحب‌منصبان داروخانه
دخالت کرد

 

دومين رده صاحب‌منطبان داروخانه ؟ يعني مي‌خواهي بگي
که تغييري در اون سمت به وجود اومده

 

بله. عاليجناب "مين جونگ-هو" همراه
يانگوم در شهر بودند

 

آيا اون به طريقي با يانگوم ارتباطي داره؟

 

اين ...

 

بله ... اين همون سند واگذاري تجارت
دارو است که تو مي‌خواستي

 

من هنوز موفق نشدم. هر وقت موفق شدم با
خوشحالي اون رو مي‌پذيرم

 

نگهش دار

 

بانو...

 

ولي از اين لحظه به بعد تو بايد در خدمت
من باشي. مي‌فهمي؟

 

من هرگز مهرباني شما رو فراموش نخواهم کرد

 

خانم، من شنيده‌ام که شما به عاليجناب
"مين" کمک کرديد

 

من فقط کاري رو کردم که هرکسي بايد مي‌کرد

 

شما من رو نجات داديد... نمي‌دونم چطور مي‌تونم
مراتب سپاسگزاري خودم رو بهتون نشون بدم

 

You're giving me goosebumps...

 

ساکت باش... برو و به بيماران سر بزن

 

من در کنترل نبض اون مشکل داشتم. به همين
دليل از شما خواستم اون رو معاينه کنيد

 

يانگوم! يانگوم!

 

يه خبر خوب دارم...
حدس بزن چيه؟

 

بانو "لي" حامله است!

 

چي! جدي مي‌گي؟

 

ما از خود بانو "مين" شنيديم. پس مطمئنه

 

اون چطور فهميده؟

 

بانو "مين" گفت که اون سوهاضمه داشته

 

به همين دليل دنبال يکي از بانوان دستيار
پزشک مي‌فرسته...

 

و اون بانو گفته که بانو "لي" حتما بارداره.

 

چه کسي تمام اين چيزها رو شنيده؟

 

آيا تو اين‌ها رو شنيدي يا من؟

 

Why are you taking over...?

 

چه کسي فکر مي‌کنه که اين ميتونه
در اينجا مشکل‌ساز باشه؟

 

درست نمي‌گم يانگوم؟

 

بله ... بله... "داگو"

 

بانو، من نمي‌دونم که بايد چه چيزي به شما بگم؟

 

اين چيز خوبيه، پس چرا شما گريه مي‌کنيد؟

 

کي داره گريه مي‌کنه؟ من فقط به ياد اون
روزهايي افتادم که اون اغلب سرزنش مي‌شد

 

خانم...

 

اون‌ها اين کارها رو با تو مي‌کردن
چون تو اينقدر مهربوني

 

اون‌ها بايد کساني رو که مهربان و نجيب
هستند تشويق کنند..

 

ولي در عوض اون‌ها رو تحقير کردن

 

اين‌ها همه به خاطر شماست

 

شما به من ياد داديد که چطور نفس بکشم و ...

 

شما با من مثل يک مادر و مثل يک
خواهر رفتار کرديد

 

اوه، نمي‌خواد بگي

 

من لايق مرگم

 

لطفا من رو ببخش

 

اين کيه؟

 

من نمي‌دونم

 

ما ناسپاس بوديم، چون جوان و ناپخته بوديم

 

لطفا ما رو ببخشيد

 

ما ديگه هرگز چنين کارهايي نمي‌کنيم

 

لطفا... خواهش مي‌کنم ما رو ببخشيد

 

لازم نيست...

 

اين به اين دليل نيست که شما جوان و ناپخته‌ايد.
بلکه به اين خاطره که شما بدذات هستيد

 

آيا اگر شاه دفعات بيشتري به اون سر مي‌زد

 

شما هرگز اينقدر گستاخ مي‌شديد که حتي براي
اون غذا آماده نکنيد؟

 

يک انسان بايد در زمان سختي و دشواري
نسبت به ديگران حساس و غمخوار باشد

 

و در زمان آسايش پند بگيره

 

حالا با چنين ديدگاهي چطور شما به دنبال بخشش هستيد؟

 

ولي اين بار رو ناديده مي‌گيريم

 

اين عطوفت بانو "لي" است

 

ولي اين آخرين باري است که ناديده مي‌گيريم.
فهميديد؟

 

بله

 

حالا ديگه خانم بايد استراحت کنند پس برويد.

 

چشم

 

بانو...

 

Madam, you are a bird of eight colors
بانو، شما يک پرنده هشت رنگ هستيد (همه کاره‌ايد؟)

 

من ديدم که بانو "هن"اين کار رو انجام
مي‌داد و من هم مي‌خواستم که اين کار رو بکنم!

 

کارت خوب بود. با ديدنش احساس آرامش کردم

 

بانو، من ملازم بانوي اول هستم

 

اين "يانگ- رو" نيست؟

 

بيا تو

 

چه چيزي باعث شده به اينجا بياي؟

 

بانوي اول بارداري‌تون رو به شما تبريک مي‌گن

 

و ضمنا هديه کوچکي هم براي شما فرستاده

 

احتمالا اون اينقدرها هم شادمان نيست...

 

آه، شما چطور مي‌تونيد راجع به اون اينطور
صحبت کنيد؟

 

و اون چه هست؟

 

اين هديه‌اي از طرف منه

 

ما دوران کودکي و جوانيمون رو
باهم گذرانديم

 

بله، اين رابطه‌اي پر از تلخي و شيرينيه

 

مطمئنا. لطفا تشکرات من رو به اون ابلاغ کن.

 

و از اونجايي که من در حال حاضر فرزند شاه
رو در شکم دارم

 

لطفا به اون خبر بده که من نياز به يک بانوي ملازم
و يک آشپز دارم

 

Chang-Yee for those positions
من براي اين منظور بانو "مين" و "چانگ- يي" رو
در نظر گرفتم

 

بله بانو

 

بانو!

 

من متاسفم که نتونستم اون کار رو براتون
انجام بدم.

 

اعليحضرت! من اينجا هستم که وضعيت
سلامتي شما روامروز صبح کنترل کنم

 

آيا در قسمتي از بدن خود کسالتي احساس مي‌کنيد؟

 

من خوبم

 

اعلي‌حضرت، بانوي اول اينجا هستند

 

آيا شما من رو احضار کرديد؟

 

من شنيدم که بانو "لي" باردار هستند

 

بله اعليحضرت

 

به همين خاطر شما رو احضار کردم

 

يانگوم، تو هم اين موضوع رو شنيدي؟ مگه نه؟

 

من بانوي ملازم ايشون شدم.

 

من در حال حاضر در آشپزخانه ايشان هستم

 

لطفا به ايشون اطلاع بديد...

 

چشم، حتما

 

بانو! يانگوم اينجاست

 

بگذاريد بياد تو

 

لطفا مراتب احترام من رو بپذيريد

 

اين کارها يعني چي يانگوم؟

 

لطفا بنشينيد و مراتب احترام من رو بپذيريد بانو

 

بانو؟

 

بله، بانو. شما به تازگي به رده 8 ام از
طبقه 4 ام مقامات دربار ارتقا يافته‌ايد.

 

چي؟!

 

لطفا بنشينيد

 

تبريک مي‌گم، بانو

 

نمي‌دونم چرا اين اتفاقات داره مي‌افته

 

من تلاش بسياري کردم که شاه به سمت اون زن نره

 

اون الان "سوک-ون" هست؟

 

بانو "سوک-ون" از رده هشتم!؟

 

و اون از شما خواسته که غذاش رو حاضر کنيد!

 

يانگوم، تمام اين‌ها به خاطر اينه که تو برگشتي

 

حتي اولين باري که شاه رو ملاقات کردم

 

به تو فکر مي‌کردم

 

اين به خاطر اينه که تو مبارک و خوش‌يمن هستي

 

بانو! ميزي ]غذايي[ از آشپزخانه رسيده

 

ملکه غذاي مخصوصي رو براي شما سفارش دادند

 

بگو بياد تو

 

تو خودت اين رو آوردي؟

 

بله. ملکه از من خواستند تا ببينم که آيا
شما غذا رو دوست داريد يا خير؟

 

نه چندان، با اين حال...

 

درپوش‌ها رو بردار

 

چه اتفاقي افتاده؟
از بو خوشتون نمي‌ياد؟

 

متاسفم بانو چويي، ولي نمي‌تونم اين رو تحمل کنم

 

مي‌توني غذاي ديگري برام تهيه کني؟

 

لطفا چند لحظه ديگر صبر کنيد

 

غذاي ديگري خواهم آورد

 

ميزها رو بيرون ببريد

 

بانو...

 

بانو... شما چه چيز ديگري دوست داريد؟

 

لطفا بگذاريد تا من بدانم

 

مطمئن نيستم... من گرسنه‌ام، ولي هر بار که غذا
مي‌بينم، دچار دل‌آشوبه ميشم

 

مطمئنم که اگر بانو "يونگ" غذا رو
حاضر مي‌کرد، اينطور نمي‌شدم

 

فکر مي‌کنم در غذاي بانو "چويي" چيزي کمه

 

تو موافق نيستي؟

 

مطمئن نيستم که بتونم امروز چيزي بخورم
پس بهتره که اصلا غذا رو کنسل کني

 

سعي کن بفهمي که چه چيزي در اون غذا کمه؟

 

اون چقدر بدخواه و بدانديش است؟!

 

اون مصممه که شما رو بي‌آبرو کنه. خصوصا
در حضور يانگوم

 

بانو، حتي اگر هم چنين باشد، اون
بانوي اول آشپزخانه است

 

شما بايد حداقل احترام مقام و موقعيت
اون رو حفظ کنيد

 

من متاسفم بانو "چويي"

 

ولي جدا فکر نمي‌کنم که بتونم اين رو بخورم

 

بسيار خوب بانو
من غذا رو مجددا آماده مي‌کنم

 

تبريک مي‌گم بانو "سوک-ون"

 

جدا که آدم نمي‌تونه از آينده مطمئن باشه

 

تو داري به من تبريک مي‌گي

 

اگر بانو "يونگ" اينجا بود قطعا به
اين موضوع حسابي مي‌خنديد

 

پس فعلا مشکل مربوط به يانگوم نيست!

 

اون خيلي به بانو "يونگ" نزديک بود

 

اگرچه اون به خاطر يانگوم هست که
اينطوريه، ...

 

ولي احتمالا نحوه رفتن بانو "يونگ" هم موثره

 

ما نبايد اينطور قرباني بشيم

 

شاه هم به بانو "يونگ" علاقه داشتند

 

و من شنيدم که پادشاه اغلب پيشنهادات وزير
"اُ کيوم-هو" رو رد مي‌کنه

 

چي؟

 

پايه‌هاي قدرت اون هنوز مستحکمه و
جندان جاي نگراني نيست

 

نه... صدراعظم دست راست گفته که در مورد

 

تغيير نگرش پادشاه نگرانه

 

ما نبايد همينطور منتظر بمونيم
اگر بانو "لي" فرزند پسري به دنيا بياره...

 

يانگوم، تو ميتوني مراقب من باشي؟ مگه نه؟

 

بله، فکر کنم من بتونم يک بانوي پزشک
رسمي بشم ...

 

نه يک دستيار و در اون صورت
اجازه اقامت پيدا کنم

 

جدا؟

 

من درخواست ميدم

 

تمامي بانوان دستيار پزشک، وظايفشان
را انجام داده‌اند

 

پس اون‌ها به سمت بانوان پزشک رسمي منصوب مي‌شوند

 

بنابراين، اگرچه همه ما براي هر بيماري‌اي
دور هم جمع مي‌شويم

 

هر يک از آن‌ها به يکي از محل‌هاي اقامت منصوب مي‌شوند

 

آيا شما اون‌ها را منصوب کرديد؟

 

ادامه بدهيد و اون‌ها رو اعلام کنيد

 

دو بانوي پزشک منصوب مي‌شوند به...

 

هر قصر و شما موظفيد که چک‌آپ‌هاي منظم
روزانه را انجام دهيد

 

"ايون-بي" در قصر ملکه مادر خواهد ماند

 

"شين-بي" در قصر شاهزاده

 

بله بانوي اول

 

و در مورد قصر ملکه که "يوئل-يي" در
اونجا کار مي‌کرد

 

از اين به بعد يانگوم به اونجا خواهد رفت

 

ولي چندان وقتي از آمدن يانگوم
به اينجا نمي‌گذره

 

ولي ملکه خيلي به اون اعتماد داره

 

اون تنها فرده...

 

ادامه بديد

 

"يوئل-يي" به بانو "لي" خدمت خواهد کرد که اخيرا
نشان سنجاق "سوک-ون" رو دريافت کرده

 

و بقيه هم مثل سابق باقي مي‌مانند

 

اين بانوان پزشک مسئول تهيه داروها هستند...

 

و خدمت در ديگر مسئوليت‌ها بين همه مشترک خواهد بود

 

از قصر ملکه گرفته تا قصر بانوي "سوک-ون"
پس تمام تلاش خودتون رو به کار ببريد

 

يانگوم. مسئوليت سنگيني به تو محول شده
پس کارت رو خوب انجام بده

 

پس اينطوري شد

 

مي‌دونم... آيا ممکنه که عاليجناب
"مين" در اين امر دخالتي داشته باشه؟

 

"يوئل-يي" خودت رو نباز

 

همه ما پشت تو هستيم و اگر تو پشتکار خودت
رو حفظ کني..

 

دوباره به قصر ملکه برمي‌گردي

 

نه، اوضاع خوب شد. اينطوري ديگر يانگوم
نمي‌تونه من رو تحت کنترل داشته باشه

 

"يوئل_يي" فرد بسيار خوبيه

 

موضوع چيه؟

 

چيزي نيست

 

بعدا بهت مي‌گم

 

آيا موضوع شخصي‌اي در ميانه؟

 

نه... مربوط به انتصاب پزشکانه

 

آيا در مورد قصر ملکه نتيجه مورد نظر تو
حاصل نشد

 

ما رابطه تو با "يوئل-يي" رو مد نظر قرار داديم

 

و به همين دليل شما دو تا رو دور از هم قرار داديم

 

ضمنا، "يوئل-يي" خودش هم مايل بود که کنار بره
پس تو رو اونجا گذاشتيم

 

پس مشکل چيه؟

 

چيزي نيست

 

خانم، بانوي پزشک، يانگوم اومده

 

بگذار بياد تو

 

خوش اومدي. من شنيدم که "يوئل-يي" به عنوان
بانوي پزشک مسئول سلامت من تعيين شده، ولي

 

من مي‌خواستم که اين کار رو تو انجام بدي

 

اوه، نه بانو. "يوئل-يي" تجربه و مهارتي
بيش از من داره

 

من الان مي‌روم

 

از عاليجناب "لي" گرفته تا بانو "لي"
تو همه رو مي‌شناسي

 

من بسيار احمق بودم که بدون دانستن همه
ارتباطات تو، با تو مبارزه کردم

 

به همين دليل من دست کشيدم
پس تو هم من رو تحريک نکن

 

من مسئول اينجا هستم. آيا مي‌خواهي که
من رو از اينجا هم بيرون کني؟

 

يا شايد نمي‌توني به مهارت‌هاي من اعتماد کني؟

 

نه... من فقط اون رو از گذشته مي‌شناسم

 

لطفا از اون به خوبي مراقبت کن

 

يانگوم از من خواست که از شما به خوبي مراقبت
کنم. من شنيده‌ام که اون به شما نزديکه

 

بله، ما يکديگر رو از زمان بچگي مي‌شناختيم

 

نگران نباشيد. من بهتر از آنچه که يانگوم مي‌توانست
از شما مراقبت خواهم کرد

 

حتما همينطوره

 

آيا نبض مشکلي داره؟

 

نه بانو. ولي شما بايد در خلال 4 ماه اول
بيش از حد محتاط باشيد

 

در شروع ماه دوم شما به چيرهاي ترش احتياج داريد

 

اين به دليل آن است که کبد شما در اين
زمان به کودک خون مي‌دهد

 

پس فکر نکنيد که اين امر غيرعادي است

 

آيا شما غذاي خاصي رو هوس مي‌کنيد؟

 

نه

 

لطفا به من بگين. اگر اينطور باشه،

 

دليل اينه که يکي از اندام‌هاي دروني بدن ضعيف شده

 

من به شما در موارد مختلف، از غذا گرفته تا
راه رفتن کمک خواهم کرد، پس اصلا نگران نباشيد

 

حتما... ولي در واقع من کمي نگرانم

 

مادرم براي زايمان من دچار مشکل شد

 

و براي مدتي طولاني بعد از زايمان
بيمار بود

 

نگران نباشيد. من با تمام وجود به شما خدمت مي‌کنم

 

پس حالا تو مسئول بانو "لي" هستي؟

 

554
00:46:04,467 --> 00:46:05,627
555

 

اين فعلا خيلي خوبه

 

با اين حال، يانگوم اغلب به اونجا سر مي‌زنه

 

ولي اون قادر نيست در قلمرو من دخالت کنه

 

چرا؟

 

اين نوع رابطه در داروخانه متداوله

 

پس راجع به اينکه چطور بايد کاري کني تا
اون بچه‌اش رو بياندازه فکر کردي؟

 

بله، من نبض اون رو بررسي کردم و متوجه
شدم که کار دشواري به نظر نمي‌رسه

 

به هرحال به ياد داشته باش که اين
فرزند پادشاهه

 

اگر لو بري، در خطر خواهي بود

 

نگران نباشيد، من مراقب هستم

 

وضع سلامت ملکه مادر چطوره؟

 

به جز نشانه‌هاي پيري، مشکل ديگري نيست

 

در مورد ملکه چطور؟

 

يانگوم گفت که گلو و شانه‌هاي ايشون درد مي‌کنه
به همين دليل بهشون دارو مي‌دهيم

 

اين يک نشانه متداوله که بر اثر وزن
موها به وجود مي‌آيد.

 

اغلب ايشون رو ماساژ بدهيد

 

بانو "لي" چطوره؟

 

نبض اون حالت "يوYu" داره، بي‌حاله و پژواک‌هايي رو مي‌شنوه

 

بايد کم خوني باشه

 

اين در زمان بارداري بسيار رايجه

 

پس بايد در مورد غذا دقت بيشتري بکنيد

 

بله، ما داريم همين کار رو مي‌کنيم

 

اگر نشانه‌ها بدتر شدند بايد از داروي
ريشه آنجليکا استفاده کنيد

 

يانگوم

 

بانو

 

چرا اين روزها به ما سر نمي‌زني؟

 

از اونجايي که بانوي پزشک "يوئل-يي" اينجا هستند،
درست نخواهد بود که من به اونجا برم

 

جدا؟ "يوئل-يي" واقعا خوبه.

 

واقعا؟

 

اون ترتيبي مي‌ده که بانو "لي" غذاي
مناسب و تمرينات مناسب داشته باشه

 

اون حتي براي بانو "لي" و بچه‌اش کتاب ميخونه

 

جدا؟

 

و به دليل کمخوني بانو "لي" اون ما رو مجبور
مي‌کنه تا غذاهاي خوب براش بياريم

 

اين جدا مايه خوشحاليه

 

ولي بانو "لي" هنوز هم خيلي نگران وضع حاملگي‌اش هست

 

"يوئل-يي" اوقات سختي رو مي‌گذرونه

 

بانو "لي" دچار کم‌خوني هستند و بايد
صدف بخورند

 

همچنين سوپ استخوان، ميگو و ماهي. اون هم
هر روز

 

مي‌بيني که دروغ نمي‌گم

 

ولي اين‌ها گرون هستند

 

که حتي براي شاه و ملکه هم اغلب استفاده نمي‌شوند

 

اون بارداره، لطفا اجازه بدين

 

چشم بانو

 

اگر شاه بفهمه که اون به دليل غذا ضعيف شده
بسيار عصباني ميشه

 

بسيار خوب... سعي مي‌کنم اجازه‌اش رو بگيرم

 

يانگوم

 

براي غذاي بانو "لي" به اينجا اومدي؟

 

بله... بانوي اول آشپزخانه، مواد لازم را
به ما نخواهد داد

 

به همين دليل "يوئل-يي" گفت که تلاش
مي‌کنه تا اون رو راضي کنه

 

"يوئل-يي" داره کارش رو خوب انجام مي‌ده، مگه نه؟

 

بله... اون جدا براي مراقبت از بانو "لي" بهتر از ماست

 

اين داروي ريشه آنجليکا است که براي کم‌خوني خوبه

 

اگرچه تو به خوبي مراقب من هستي،
ولي من هنوز هم نگرانم و مي‌ترسم

 

شايد به اين دليله که مادرم رو به ياد ميارم

 

قلبم مي‌تپه و سرگيجه دارم

 

نگراني بدترين چيز براي بچه تو رحم هست

 

لطفا خونسرد باشيد

 

دراز بکشيد لطفا

 

شما بايد آرام باشيد و بايد...

 

با شکم نفس بکشيد. به خاطر بچه

 

نفس بکشيد. بيرون بديد

 

اين کار رو ادامه بديد

 

اگر راه، راه ناميده مي‌شود
ولي آن راه درست نيست

 

اگر اسم، اسم ناميده مي‌شود
ولي آن اسم درست نيست

 

گمنامي توسط آسمان و زمين ايجاد مي‌شود

 

داشتن يک نام، مادر همه چيزهاست

 

بانو، چه شده؟

 

من زمان دشواري رو مي‌گذرونم

 

زمان دشوار؟

 

هر قدر هم که "يوئل-يي" تلاش مي‌کنه، اون
آروم نمي‌گيره

 

اون که بيمار نيست، هست؟

 

اون سرگيجه داره، سردرد داره و پژواک‌هايي رو مي‌شنوه.

 

اين کم‌خونيه

 

من مي‌دونم. با وجودي که "يوئل-يي" بهش گفته

 

هر وقت که "يوئل-يي" اونجا نيست اون ميگه
که احساس خفگي داره

 

يا احساس ميکنه که قلبش تند مي‌تپه و
اوضاع من رو دشوار مي‌کنه

 

براي همين لطفا تو برو و آرومش کن

 

فقط کافيه که بهش بگي حالش خوبه

 

اون به تو اعتماد داره

 

ولي اگر بانوي پزشک "يوئل-يي" بياد

 

نه، اون امروز به تازگي ايشون رو معاينه کرده

 

بانو، کم‌خوني در ميان زنان باردار بسيار شايعه

 

به همين خاطره که "يوئل-يي" از صدف،
سوپ استخوان و امثال اون استفاه مي‌کنه

 

من مي‌دونم... ولي پدرم به من گفته بود که
مادرم هم نشانه‌هاي مشابهي داشت

 

سرگيجه، سردرد و پژواک، اما

 

اون به من گفت که اين براي مادرم مشکل
بزرگي بود و اون نبايد من رو به دنيا مي‌آورد

 

کم‌خوني مي‌تواند باعث يک زايمان سخت بشود

 

ولي از انجايي که شما تغذيه مناسبي داريد،
با مادرتان تفاوت داريد

 

آيا اين درسته؟

 

بله، پس نگران نباشيد

 

حالا با شنيدن حرف‌هاي تو مي‌توانم آرام باشم

 

پس ديگر چنين چيزهايي را نخواهيد گفت، درسته؟

 

حالا من هم آرام خواهم بود

 

او ناگهان صاف مي‌نشينه و يکباره به من ميگه که
گردنش سفت شده...

 

يا سردرد داره ... و يا قلبش داره

 

تندتر مي‌زنه... يا چشمانش خشک شدند

 

و وقتي که دراز مي‌کشه، احساس مي‌کنه
که آسمان در حال گردشه

 

آيا مي‌خواهي بگي که حتي در زمان دراز
کشيدن هم سرگيجه داري؟

 

نه فقط در زماني که سعي مي‌کني از يک
حالت نشسته برخيزي؟

 

بله

 

و نه تنها سردرد داري، بلکه
گردنت هم سفت شده

 

بله

 

و احساس مي‌کني که ديدت تار شده؟

 

بله، چطور مگه؟ آيا مشکلي وجود داره؟

 

لطفا دستت رو به من نشون بده

 

مادرت در هنگام زايمان تو چگونه بود؟

 

طبق گفته پدرم

 

پاهاي اون حتي قبل از ماه زايمان آماس کرده بود...

 

و پيش از زايمان دايما غش مي‌کرد و دچار اسپاسم بود

 

اون حتي دچار سکته ناقص شد، اون به حدي
در خلال زايمان خونريزي کرد که ...

 

حتي تا وقتي که من به قصر آمدم
نمي‌توانست از جاش بلند بشه.

 

من در وقت تولد بسيار کوچک بودم و اون‌ها
فکر کردند مرده‌ام، چون نفس نمي‌کشيدم

 

ولي پدرم گفت که من به نحوي زنده موندم

 

اين‌ها نشانه‌هاي فشار خون بالاست

 

اين کم‌خوني نيست؟

 

پس چيه؟

 

چيزي نيست که براش نگران باشي

 

من جزييات رو به پزشکان اطلاع مي‌دهم

 

و بررسي دقيق‌تري مي‌کنيم

 

پس از هيچ چيز نگران نباش

 

واقعا

 

بله، تو به من اعتماد داري، مگر نه؟

 

قربان...

 

چي شده؟

 

نشانه‌هاي فشار خون بالا چه تفاوتي با نشانه‌هاي
کم‌خوني دارند؟

 

هر دو اون‌ها مولد سرگيجه و پژواک هستند

 

سرگيجه کم‌خوني وقتي پديد مي‌آيد که فرد موقعيت
خود را عوض کند

 

ولي سرگيجه فشار خون حتي وقتي که فرد
دراز مي‌کشد هم پديدار مي‌شود

 

ضمنا افراد کم‌خون در قسمت جلويي سر
احساس درد دارند

 

در حالي که فشار خون باعث سفتي شانه‌ها و گردن مي‌شود

 

هر دو عصبي هستند و دچار بيخوابي مي‌شوند

 

ولي صورت افراد کم‌خون کبود و زرد مي‌شود

 

در حالي که فرد داراي فشار خون بالا صورتي سرخ دارد

 

آيا يک فرد لاغر هم مي‌تواند نشانه‌هاي فشارخون داشته باشد؟

 

البته، اگر اين امر از والدينش به ارث رسيده باشد...

 

چرا مي‌پرسي؟

 

اگر چنين فردي حامله شود چه؟

 

اين مي‌تواند براي مادر و فرزند بسيار خطرناک باشد

 

اين امر خصوصا براي بچه صادق است
از هر 10 تا، 9 مورد آن بسيار سخت خواهد بود

 

پس براي بانواني که اين علايم را دارند

 

بايد پيش از زايمان بيماري را درمان کرد

 

اگر غذاهايي مانند صدف، سوپ استخوان، و
امثال آن به فرد داده شود چه؟

 

چه کسي چنين کار احمقانه‌اي کرده؟

 

"يوئل-يي"، "يوئل-يي"؟
آيا تو اون رو نديدي

 

چطور، آيا مشکلي پيش اومده

 

آيا اون رو ديدي؟

 

او گفت که به آشپزخانه ميره تا مواد غذايي بگيره

 

آيا بانوي پزشک "يوئل-يي" اينجا بود؟

 

"يوئل-يي"؟

 

نمي‌دونم. فکر کنم يک لحظه اينجا ديدمش

 

آيا اون پيش بانوي اول رفت؟

 

پس بچه‌دار شدن در حالي که فرد

 

مبتلا به فشار خون هست، خطرناکه

 

بله. بنابراين بايد از تمامي انواع ...

 

....، صدف، شير، تخم مرغ، ماهي و هرچيز داراي
نمک احتراز کرد

 

حتي اگر اون در حال سلامتي هم باشه،
بازهم خطرناکه

 

آيا بايد بازهم به دادن غذاي "کااوليانگ" به
اون ادامه داد؟

 

بله، به زودي اون در تنفس مشکل پيدا مي‌کنه

 

اون حتي ممکنه دچار اسپاسم يا
سکته ناقص بشه

 

و بعد؟

 

اون بچه زنده نمي‌مونه